×
Music: Yanni - Felitsa | گذاشته شده در 96/07/23 

دنیاى من

دنیای من ، دنیاییست دور از زمین

و باز هم بازگشت
پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ب.ظ


سلام مجدد :)

خب از کجا شروع کنم؟ بابام داشت واسه یه بازدید کاری میومد تهران که مامانم گفت تو که داری میری آرینم همرات ببر دکتر :/

و خب میخواست سه شنبه بیاد پنجشنبه بعد کارش برگرده فک کنم اما خب از اونجایی که منم قرار بود برم و سه شنبه کلاس داشتم دیروز یعنی چهارشنبه صبح اومدیم و ظهر رسیدیم تهران

حدود 48 ساعتی بود نخوابیده بودم چون دوشنبه شب تا بامداد سه شنبه حالم خوب نبود و تپش قلب و فلان و اینا و خواب نمیرفتم و خوب تا چهار پنج داشتم با خودم کلنجار میرفتم بعد ساعت 7 پا شدم برم کلاس و خب کلاسمم 7 تا دو سه بود و وقتی هم اومدم خونه باید وسیله اینا جمع میکردم و یه سری کار تا سه شنبه شب شد و من فک کنم ساعت 4 خوابیدم و 7 پا شدم که اماده شیم بریم فرودگاه

و خب بد نبود با این حال اومدیم اینجا و عصر چهارشنبه قرار خیلی یهویی شد که یه دوست رو که توی کرمان ندیده بودمش :| رو یهویی قرار شد اینجا دیدم فک نمیکردم قضیه شوخی شوخی جدی بشه ببینمش D: یه دو ساعتی به همین شکل رو پل طبیعت اسکل بودیم و بعدش برگشتم خونه و الانم که دارم اینو مینویسم عموم سر کارشه (خونه عموم ایم) و بابام هم رفته به اون بازدید کاری ای که داشته و خب من مانده ام بیکار در اینجا :))

البته بیکار هم نیستم خیلی یه سری سوال هست که باید حلشون کنم و یه سری کار دیگه ، ولی خب تا شنبه که وقت دکتر دارم کار دیگه ای ندارم بکنم

نمیدونم من اینطوری ام یا شمام هستین ، در حالت عادی و توی شهر و خونه خودم همینجوریش خسته ام (بماند که کلا آدم خسته ای ام :دی) دیگه وای به حال اینکه بیام یه شهر دیگه و آب و هوام عوض شه ، کلا خوابم الان :دیییی

+: اسنپ اینجا نسبت به کرمان خیلی گرون عه :| البته عموم میگه تازه این قیمتا خوبه آزانس تقریبا دو برابر میگیره :/

مثلا من مسیر خونه تا مدرسم تو کرمان بدون ترافیک و ماشین کم کمش با سرعت زیاد 15 دقیقه تا 20 دقیقه طول میکشه و با اسنپ 5 هزار تومن میگیره اژانس 6 تومن

اون وقت اینجا از سید خندان تا پل طبیعت 11/500 -____- 

هنوز فرصت نشده که اون مشکل جزئی و یهویی که توی قالبی که درست کردم رو رفعش کنم و واقعا وقتی میگم دو سه روز وقت کردم و قالبه رو درست کردم و دیگه وقت ندارم یعنی این :|

البته الان اینجا نسبتا بیکار ترم ولی خب الان واقعا حسو حالشو ندارم، البته تو کرمان هم همچین نیستم که نفس نتونم بکشم و اینا و فرصت تلف شده هم هست این وسط ولی خب به اندازه کافی نیست و یا تحت تاثیره ! :)

این زمان لعنتی هم انگار که دنبالش کردن نکبتو -_____-


پ.ن: تو تهران چقدر از این وانتا که میان تو کوچه ها میگن "یخچال، فرش، آدم، گزار کهنهههه میبرییییییم" هست :|

پ.ن: من که بعید میدونم اجرایی باشه ولی امید وارم یه روزی آدم شم! D:

#روز_نوشت


آزرده دل از دل!
يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۴۱ ب.ظ


گویند که گفت سعدی، از اوست که بر آید  /  گر در طلبت رنجی، مارا برسد شاید

چون عشق حرم باشد سهل است بیابان ها  /  عشق و حرم هستند، چال است بیابان ها

در دوره ما هستند، اهداف کمی رنگین  /  در دوره دست تنگی1، جُرش کمی سنگین 

دل گفت که ای آرین، پا را به فرار بگذار  /  اما چو حال را دید، گفت میدهمت آزار

تا دیده ای زد بر من، دید کیسه خالی را  /  گفتا کجا میری؟ سهل است خوشحالی را

گفتا چه کس را هست، کین مرد را طلب دارد  /  گفتم که آینده، چون مزه رُطب دارد2

گفتم که دگر خاموش، این چیست؟ چرا اینکار؟  /  گفتا که تا آخر، من میدهمت آزار


1: خوانده شود: دستنگی   2: مثل خرما شیرینه


پ.ن: عجب حالیست! لطفا با آهنگ در حال پلی خوانده شود :دیی :)))

پ.ن بعدی:  من کلا از لحاظ روحی در حدی داغونم که میام شعر اجتماعی بنویسم یهو معکوس میزنم یهو میره تو فاز عاشقانه جعبه دنده میشکونم :| یا مثلا میام عاشقانه بنویسم سیاسی میشه وسط کار :/ یاتاغان میسوزونم حتی :دییی

پ.ن بعدیش: حتی تو همین شعر هم تو بعضی بیتاش مشخصه از نظر خودم، داشتم اجتماعی مینوشتم یهو رفتم تو فاز عاشقانه دیگه دیدم وسطاش فاز شعر عوض شد اولیارو هم تغییر دادم :|

پ.ن بعدیش تر:| : الان یه عده میان حرف درست میکننااا ، آقا شعره ، یه موقع عاشقانه میاد یه موقع عارفانه یه موقع اسکلانه میاد دست شاعر نیست که D: بنده کلا هر کامنتی که در این منباب بذارین رو تکذیب میکنم از همین الان :دییییییی

پ.ن بعدیش ترین:| : ولی نمیدونم چرا دوست داشتم که اثتسنا عن ( :| ) این یکی شعرمو پستش کنم! :)

#آهنگ #شعر


پارادوکس زندگی
چهارشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۳ ق.ظ


برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

تولد سه سالگی :))
يكشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۵۷ ب.ظ


به عمر وب نگاه کنین ! :)

سه سال! واقعا نمیدونم چی بگم ، سه سال توی بیان بودم و شاهد تغییراتی که شد بودم ، تغییراتی که بعضیاشون خوب و بعضیاشونم حتی خیلی بد بودن 

ولی خب سه سال هم در این وب گذشت ، احساس میکنم پیر شدم :|

یادم میاد اوایلی که اومده بودم و وبلاگ نویسی میکردم نه آپشن دنبال کردنی بود نه اون ستاره عه که اون بالای پنل روشن شه نه ادیت پیام و نه حتی هرزنامه ! :))

خب از خوبیای نبودنش میتونم به این اشاره کنم که هر روز میرفتی وب دوستات تا ببینی پست جدید گذاشتن یا نه و خب یه جوری هر روز مهمان و میزبان هم بودیم

البته خب به شخصه معتقدم خیلی در امر وبلاگ نویسی فعال نبودم مخصوصا وقتی میام وب بعضیاتون و میبینم ملت جلو وبتون صف کشیدن :دی

ولی خب از این خلوت بدون هم نه راضی ام نه ناراضی ! :)

دوست داشتم یه مروری هم بر سه سال گذشته بکنم روی اتفاقاتش ولی خب فکر نمیکنم هیچکدومتون حال خوندن سه متر پست رو داشته باشین :دی چون یه جوری قراره کلی نبودن رو تو یه پست جا کنم :|

قبل از پرداختن به موارد دیگه خدمت شما طول کنم که ( چیه من میخوام طول کنم شما عرض کن :/ ) به رسم موقع تولد معمولا بقیه به فرد مولود شده ( :| ) هدیه و کادو میدن ولی خب اینبار من طی یک حرکت تصمیم گرفتم که یه کادو بدم :دی

بله ! یه قالب بلاگ :دی البته نمیدونم بهش بگم کادو یا چی چون خیلی وقت بود که دوست داشتم یه قالب برای بلاگ بنویسم که از لحاظ فنی و کیفیتی D: خوب باشه ، تقریبا از همون سه سال پیش قبل از اینکه عرفان گونی گونی قالب بریزه تو بیان :دی !!! و خب واقعا هم تنوع داره به نظرم قالب هاش و بخش زیادی از سلیقه هارو پوشش میده و شاید کاری الکی باشه ساخت قالب تو این وضعیت ولی خب کاری بود که سه سال رو دلم بود :دی و دوست داشتم انجامش بدم ، هر چند اونم به دلیل دیر تموم شدن امتحانا ، مشکلات خانوادگی شدید و حتی جام جهانی (:دی) یکم عجله ای شد ولی خب :)

خب دیگه چرت پراکنی بسمه :دی معرفی میکنم در حضور شما اولین قالبی را که در 3 روز با اندک فرصتی که در اختیار داشتم ساختم :)))

قالب در دو ورژن هست D: اولی (سمت چپیه) که ستون پست ها سمت راست عه و دومی (سمت راستیه) که ستون پست ها سمت چپ عه
ظاهر قالب کلا با اون چیزی که فکر میکردم درست کنم متفاوته :| و خب دلیلش هم ذیق وقت در درست کردن برخی عوامل گرافیکی بود :)


در این قسمت مشکلی رخ داده که در حال درست شدن است!


ولی واقعا 3 سال عجیبی بود ! یه چیزی رو که من هیچ وقت درست درک نکردم ، نقل مکان های مکرر بعضی از بلاگر ها بود، یعنی طرف تو این مدت که من میشناختمش شاید چهار پنج بار آدرس وب عوض کرد :| حالا دو بار منطقیه ولی چهار پنج بار D:

حتی باعث شده که بعضیاتونو گم کنم :/ یعنی مثلا اومدین پیام گذاشتین بعد خدایا این کیه چقدر نحوه صحبتش آشناست بعد دیدم بهله D:

ولی خب بد تر از این مورد اینه که وبتونو حذف میکنین ! یا کلا صفحه رو خالی میکنین یه چی منویسین و کلا همه رو پودر میکنی :|

درسته که صاب اختیار وبتوید ولی میخواید برید حداقل حذف نکنین ما دوستون داریم خب :))))

خیلیارو هم اون اوایل میشناختم حتی تلگرام و اینجور جاها گروه داشتیم ولی هیچ کدومشون دیگه نیستن الان!

همه اینارو گفتم ولی خب من خودمم این موضوع به سرم زیاد زده ولی خب همیشه برگشتم و به فنا ندادم :دی ولی خب قصد هم داشتم که بعد از این پست بذارم کنار به دلایل مختلف که لااقل برای خودم قانع کننده هستن ، ولی خب اینکه دیگه ننویسم یا به فاصله بنویسم یا حتی تغییر وب و آدرس بدم! دلیل نمیشه که اینجا رو که مثل یه خونه کوچیک دنج میمونه برام رو تار و مار کنم و وباتون نیام :))))


پ.ن1 : خیلی چیزا رو دوست داشتم بگم و حتی نقه داشتم به یه ترتیبی بگمشون ولی همین الان هم که نگاه میکنم کلی طولانی شد! شاید تو یه پست دیگه ! شایدم دیگه ننویسم :) به هر حال در این مورد اصلا ثبات شخصیتی ندارم و نمی تونم خبر قطعی رفتن یا نرفتن مسئله این است رو بدم :|

پ.ن 2: هیچ وقت اون چیزی که در آخر پست میکنم با اون چیزی میخواستم بنویسم و تو ذهنم در نظر داشتم یکی نبوده ، تازه کلی هم تفاوت داشته :| هعییی ، خدایا تقاضای عقل دارم مرسی :))

پ.ن 3: آقا جان یک بار نوشتن این آقای طولانی (شایدم خانوم طولانی :/ ) به اندازه کافی پیر میکنه آدمو شما انتظار داری یه بار هم بخونمش که اشتباه تایپی هایی که احتمالا داشتم (معمولا دارم :|) رو بگیرم؟ شرم نمیکنی ؟ D:

روزگار به کام :)


جام جهانی چشمات
شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۳۶ ب.ظ


music: Yanni - one man's dream

هر بار که به دیدارت می آیم از قبل عجیب تری

زل زده به رخت ، گویی پریشانی ، موهای در هم ، چهره ای رمز آلود

احوالت را میپرسم ، همچنان بی حرکت ، به من زل زده ای

اما آشفتگی چشمانت ، سکوت را میشکند

گویی حرف هایی برای گفتن و داستان هایی برای تعریف کردن دارد

وای که چقدر پر تلاطم است این موج دریای طوفانی

هر بار که به دیدار آشفتگی رخت می ایستم به عمرم چنین قلب پری را پیش از این ملاقات نکرده ام ، قلبی که تشخیص تیرگی و روشنایی آن چندین بار دشوار تر از ملاقاتت در دفعات قبل است ...

بی شک ، اگر جام جهانی چشمان وجود داشت.

غوغای جام جهانی آشفتگی چشمان تو ، هر بار با فاصله دل پر تری را بازگو و به نمایش میگذاشت ..

آه که چه حرف ها میزد با روح تو ، این آینه ...


+: با تشکر از دوستانی که دعوت کردن و رایو بلاگی ها

+: دعوت میکنم از هرکی که این پست رو میخونه اسپشیالی: محمد ، پر ِبنفش و آراگل و...

+: این پست بیشتر وصف حال خودم بود ، هر بار که جلو آیینه میرم انگار سینه ای قفل وایستاده که میخواد فریاد بزنه ولی خفه شده ! :)

+: فاصله تاریخ پست قبلی و این پست رو :))