دنیایی پر از خالی ها .. !
دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۸ ب.ظ
بر تصوراتش قدم می نهاد.
بر چمنزاری که سبز نبود ..
باد بر صورت نحیفش دست میکشید.
بادی که نسیمی نبود ..
حتی در تصوراتش هم دنیایش از آن خودش نبود ،
اگرم بود ، پس چرا چنین با دنیای واقعی تفاوتی نداشت؟ حس درد و ناراحتی حتی در دنیای تصوارتش هم حس میشد
دنیایش پر بود از خالی ها !
جای خالی یک هم دم
جای خالی دوستی که فقط او براش یک دوست نباشد
جای خالی افکارش
جای خالی حس های خوب و زندگی بخش
و جاهای خالی دیگر ..
طفلی حتی حسابشانهم دیگر دستش نبود
با این حال گاه پر بود از حس زندگی ، نمیدانم این جون و قدرت برای ادامه دادن را از کجا می آورد.
ولی من میدانم ...
میدانم که در ذهنش چه ها میگذرد ..
سختی تحمل این بار حتی قابل بیان نیست ، گویا کلمات هم به او پشت کرده اند
اما او همچنان زنده است
نمیدانم چطور ..
زندگیش اش عجیب ، عجیب است !
نمیدانم چرا
اما دوست دارم روزی او را ببینم ، که بر فراز قله های زندگی با اقدار ایستاده و جایگاهش از همیشه والا تر است ، روزی که به همه ی خالی های زندگی اش رو میکند و آن ها شرمنده در حضورش شاهد جایگاهی که با وجود عذاب های آن ها به دست آورده است ..
و چه شیرین است ، لحظه لحظه آن روز ...
#تراوشات_ذهنی_یک_دیوانه ...
۳۰ آذر ۹۷ ، ۰۷:۱۲
۰۱ دی ۹۷ ، ۰۲:۳۳