شرح حال غلیظانه نویسی...
سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ب.ظ
قبل از دو پست قبلی ، میخواستم پستی در مورد واقعه ساعت 1 بامداد شنبه که البته اون موقع جز یکشنبه حساب میشد رو بگم که نشد...
بنده موبایل جدیدی خریداری کردم که ریال به ریال پولش رو از جیب گذاشتم و خوب بعد از عمری یه گوشی درست آدمیزادی و از این خفنا به نام LG G5 گرفتم...
طبق معمول از شرایط و دعواها و کل کل های خونه خسته و عصبی بودم و گفم میرم دوچرخه سواری...
خوب ما خونمون تو یه شهرکیه که بهش میگن شهرک دانشگاه فاز 1 یا فاز یک شهرک دانشگاه... که یه کوچه اصلی داره و خوب خونه ها هم هستن توش دیگه و برای اینکه بری تو خونه ها باید بری تو کوچه های فرعی و...
حالا این کوچه اصلی دو تا دست انداز اره که هیچ علامتی روشون نیست و قشنگ هم همرنگ خود آسفالته و دیده نمیشه...
من زدم بیرون برای دچرخه سواری و هدفونو کردم تو گوشم و آهنگایی رو که روی موبایلی که پنج شنبه هفته ای که گذشت خریده بودم ریخته بودم رو گوش میدام...
خیلی داغون بودم خیلی... داشتم فکر میکردم به اتفاقات زندگیم به همین چیزایی که پیش اومد و غیره... انگار فقط چشام باز بود اما کلا حواسم به هیچ جا نبود و فقط جلوم دیده میشد...
داشتم رکاب میزدم و فک میکردم و جلوم رو نگاه میکردم و فقط یه جاده خالی و صاف میدیدم که یهو دیدم رو هوام!
و خوب آهنگ هم در گوش و در حال گوش دادن hello از adele بودم که رفتم رو هوا خواننده گفت hello و وقتی به پوزه اومدم رو آسفالت فرمودند It's me
یه زنو شوهری هم داشتن قدم میزدن و بچشون که کلاس سه یا چار بود دچرخه سواری میکرد که من به پوزه پشت سرشون اومدم رو زمین :|
همه جام زخم زیخیلی شد وقتی خوردم به زمین دست و پای راستم بیشتر آرنج و زانوم و لگنم بی حس شده بودنو نمی تونستم تکونشون بدم که یدم آقاهه داره بدو بدو میاد سمتم!
خوب حق میدم من نمیتونستم بلند شم بیچاره فک کرد دست و پایی ازم شکسته! بعد که بلند شدم و رفتم تو خونه دیدم چه زخمایی :|
درد خاصی نداشتم با اینکه خیلی بد خوردم زمین ولی بیشتر اعصابم خورد شده بود!
آخه رشته افکارم یهو جر واجر شد رفت... :|
بعد از پنبه الکل و پماد و این حرفا رفم سمت موبایل گرامی که اصلا به زمین هم بر خورد نکرد چون جیبم زیپ دار بود و نیوفتاد و روشم نیومدم پایین !
اما دیدم اینجای پرتی که هندزفری میره توش به سمت صفحه ترک خورده و گشاد شده بود !
از یکشنبه من دارم خودمو له میکنم که اینو برم بدم گارانتی ببینم قبول میکنن یا نه ولی هرکی تو خونه حرف خودشو میزنه یا وقت ندارن و موقعی هم که اینقدر بهشون فشار میارم که بریم و میریم بستن
امروز ساعت سه به خانواده گرام میگم میخوام این گوشی رو ببرم مرکز گارانتی های الجی بابام میگه من کار دارم نمیتونم برادر هم به همین نوبه...
تا ساعت چهار به مادر میگم میگه من تازه از سرکار اومدم خسته ام حالا ساعت شیشی میریم ... میگم مادر اینا ساعت 5 میبندن و با کلی زور تونستم ساعت 5:30 بلندش کنم که بریم وقتی رفتیم بسته بود و بالاش نوشته بود:
ساعت کاری از 8 صبح تا 17 عصر
خوب صبح هم که سر کارن...
به مامانم غر زدم و گفتم میگه چقدر غر میزنی و خوب منم کفری شدم گفتم:
شما همیشه کارتون همینه هیچ وقت وقت ندارین همیشه خسته ای یادمه پارسال یه بار تو مدرسه حالم اینقد بد شده بود که داشتم گلاب به روتون بالا می اوردم و زنگ زدم به مادر میگه ماشینم دست علیه.. علی هم که مدرسه بود و ساعت 9 زنگ زدم به بابام و گفت باشه میام تا یه نیم ساعت یه ساعت دیگه ای و آقا ساعت 2:15 اومدن! البته مدرسمون خودش ساعت 2 تعطیل شد... :|
این هم مثل هموون...
حالا ببینم تا 10 روز از خریده گو.شی نگذشته میتونم به گارانتی برسونمش یا نه...
همین الانم یه دعوا دیگه! مثل اینک یه بار دیگه باید برم دوچرخه سواری...!
۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۵۱
۱۳ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۲۶