دنیای من ، دنیاییست دور از زمین
هنوز فکر کردن به بعضى چیزا دلمو میلرزونه 😞
فکر کردن به کار هاى قدیمیم نمیدونم دلم یه جورى میشه ! خیلى تنگ میشه واسه اون موقه ها !
چه خاطراتى که دیگه تکرار نشدن و یا نخواهند شد !
خیلى بد جور دلمو میلرزونه 😞 کاش بعضیاشون دوباره تکرار بشن...
دیروز و پریروز من خونه داییم بودم که قرار بود دیروز بیایم خونه ما عید دیدنى D: 
خلاصه رسیدیم خونمون وارد خونه شدم مامانم با یه شمع جلو خونه میگفت تولدتت مباررررک و تولد یهویی گرفتن چون خودم قبلا گفته بودم نمیخواد و یادم رفته بود کلا...
خلاصه بعدش با پسر دایى و دختر دایى و خود دایى و برادر و خاله و دختر خاله که حدودا شیش هفت نفرى بودیم رفتیم توى اتاق برادرم که فک کنم مشاحتش پونزده متر هست کلا پارتى گرفتیم و عین چى عر میزدیم با این آهنگه D:
واى چقدر با حرکات داییم حال کردمو خندیدم D: تازه چراغارو هم خاموش کردیم برادرم با موبایلش رقص نور میزد :/
#خل_و_چل_بازى D: جاتون خالى خیلى فاز داد
اما کن هنوز یه حس بدى درونم هست! خیلى وقته !
خلاصه جاتون خالى بعضى قسمتاش باحال بود ، قسمت کادوش هم خوب بود اما بدیش این بود که بعضیا پول داده بودن که خودش باعث میشد که دیگه عیدى ندن D:
ولى من راضى ام D: نباشم چه کار کنم !؟ :/
سرتونو درد نیارم سیزده به در هم نزدیکه :/
شاد باشین D:
هعی روزگار گوشیتو بردارو بیار // با نمایی از باران و دار
بگیر عکسی از این دیار // بگیر فیلمی چو روزگار
ذخیره کردی راهتو؟ // یا خاطرات -- هتو ؟
نمانده نفس در سینه ام // یا که فکر و اندیشه ام
زبانت به بد گویی گشتیده است // کار هایت همچینی بد پیشه است
بقیشو مامانم همچینی گند زد تو فکرم دیگه از مغزم نیومد بیرون !
برگرفته از بخش های گند زندگیم !
سلام مجدد
وقتشه از همین تریبون بگم که:
هم اکنون با کمى تأخیر سال نو رو به همه وبلاگ نویسان و دگر دوستان و بیانى هاى عزیز تبریک میگم :)
