هوووم ، چند وقتیه عنوانم نمیاد :|
شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ب.ظ
دیروز و پریروز من خونه داییم بودم که قرار بود دیروز بیایم خونه ما عید دیدنى D:
خلاصه رسیدیم خونمون وارد خونه شدم مامانم با یه شمع جلو خونه میگفت تولدتت مباررررک و تولد یهویی گرفتن چون خودم قبلا گفته بودم نمیخواد و یادم رفته بود کلا...
خلاصه بعدش با پسر دایى و دختر دایى و خود دایى و برادر و خاله و دختر خاله که حدودا شیش هفت نفرى بودیم رفتیم توى اتاق برادرم که فک کنم مشاحتش پونزده متر هست کلا پارتى گرفتیم و عین چى عر میزدیم با این آهنگه D:
واى چقدر با حرکات داییم حال کردمو خندیدم D: تازه چراغارو هم خاموش کردیم برادرم با موبایلش رقص نور میزد :/
#خل_و_چل_بازى D: جاتون خالى خیلى فاز داد
اما کن هنوز یه حس بدى درونم هست! خیلى وقته !
خلاصه جاتون خالى بعضى قسمتاش باحال بود ، قسمت کادوش هم خوب بود اما بدیش این بود که بعضیا پول داده بودن که خودش باعث میشد که دیگه عیدى ندن D:
ولى من راضى ام D: نباشم چه کار کنم !؟ :/
سرتونو درد نیارم سیزده به در هم نزدیکه :/
شاد باشین D:
۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۰۹
۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۱۴