×
Music: Yanni - Felitsa | گذاشته شده در 96/07/23 

دنیاى من

دنیای من ، دنیاییست دور از زمین

داستان باغ شاهزاده و مرد چشم شور...


پیرامون پست قبلی ولی این بار به صورت داستانی و کتابی مینویسم... :


روایت است که سال ها پیش در کرمان ، زمانی که در حال ساخت باغ شاهزاده ( اکنون مکانی توریستی و تاریخی است ) بودند که در حین انجام کار در محل ساخت باغ کارگران به سنگی بزرگ بر میخورند و ناتوان در حرکت دادن سنگ با وجود تلاش های بسیار به پیش شاهزاده رفته و ایشان را مطلع میسازند :

مهندس :  شاهزاده هاااااا ما در محل ساخت باغتان به سنگی بزرگ بر خوردیم که در تکان دادن آن ناتوانیم...

شاهزاده (هااااا) : هیچ تلاشی بر آن فارغ نبود ؟  مگر میشود ؟ سنگ نگار ها و... چه ؟ ناتوان در تیکه کردن و یا جا به جا نمودن سنگ؟؟؟

مهندس : بلی بزرگی ، قد و استحکام سنگ زیاد است و تیکه تیکه کردن آن بسیار بسیار دشوار...

یکی از کارکنان شاهزاده : شاهزاده ها من شنیده ام که فردی در شهر وجود دارد که چشمان او آن قدر شور است که به هر چیز مینگرد نابود میشود.

شاهزاده (هااااا) : آن مرد را بیارید ببینیم که راست است یا خیر ( کاچی بهتر از هیچی )


سربازان مرد را به محل ساخت باغ می آورند و مرد تا سنگ را میبیند :

مرد : به عجب سنگیست ! عجب سنگ عظیم الجسه جالبیست !

...

گویند پس از سخن این مرد سنگ ترک ترک شده ، سپس خورد و به تکه های ریز تبدیل می شود.

...

پس از آن شاهزاده به صورت تعجب زده و البته عاقلانه ای دستور میدهد که :

شاهزاده : فورا چشمان این مرد را در بیاورید او یک سنگ که هیچ یک دولت را نابود میکند...

این داستان واقعی بوده و مبالغه ای در کار نیست...!


دیدگاه ها

آواتاز    علی . ج میگه:
   ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۲۲
برام خیلی عجیب بود ، من هَمَش که فِک میکَردَم اینا خرافاته ! :|
آواتاز    پاسخ:
   ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۵۹
والا منم همین فکرو میکردم ولی مث اینکه واقعیه :/
:|

تازه یه داستان دیگه هست کهحتی تو کرمان یه بازار به اسمش داریم که مربوط به همون داستانه
آواتاز    علی . ج میگه:
   ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۴۸
عَجَب O_o چشمانَم گردالو گردالو شُد :|
آواتاز    پاسخ:
   ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۵۲
عه ، چرا ؟ O_o
آواتاز    مهســـــــــــــا ... میگه:
   ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۵۶

چه جالب

 

من ک کرمانیم تاحالا نشنیده بودم :)

آواتاز    پاسخ:
   ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۳۷
:)
آواتاز    بق بقو میگه:
   ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۷
بله ... چشم زخم وجود داره :| ...این داستانو نشنیده بودم جالب بود !
آواتاز    پاسخ:
   ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۵۰
هووم  :/

:)
آواتاز    S҉A҉H҉A҉R҉ .... میگه:
   ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۱۰
عااااااااالییییی خوشمان آمد
آواتاز    پاسخ:
   ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۲۲
خوشحالم که خوشت اومد  :))
آواتاز    ツ η!li میگه:
   ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۴۸
عجـــــــــــب...چه جالب... :)
آواتاز    پاسخ:
   ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۴۸
:))
آواتاز    پاتریک (: میگه:
   ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۱۳
اجازه هست صوبتی نداشته باشم ؟!
آواتاز    پاسخ:
   ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۳۷
شما اجازه فرمایی :)

ارسال دیدگاه


شما هم دیدگاه خود را ارسال کنید   :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی